گردهمایی مجازی تاثیر انتخابات آمریکا بر اقتصاد ایران (با رویکرد مدیریت ریسک در شرکتهای بین الملل) با حضور اعضا و علاقمندان روز 2 آبان ماه 1399 برگزار گردید.در این وبینار آقای دکتر مولوی به نکات ذیل اشاره کردند:
مدت زمان کمی تا انتخابات ایالات متحده امریکا در نوامبر ۲۰۲۰ باقی است و این انتخابات برای تمام جهان همواره مهم بوده است، برای ایران و ایرانیان نیز با اهمیت شده است چرا که بعد از خروج امریکا از برجام اقتصاد ایران بزرگترین ریزش ارزش ریال را تجربه کرده است و سطح عمومی قیمت ها به صورت بسیار زیادی بالا رفته است و ترس از ابر تورم بر اقتصاد ایران سایه افکنده است.
روند حرکتی بازارهای در سال ۹۹ موید این نکته است که چشم انداز سرمایه گذاران در اقتصاد به سمت حفظ ارزش ریال سوق یافته است اما با نزدیک شدن به زمان انتخابات و تفاوت بنیادین در رویکرد دو نامزد انتخابات امریکا آقایان بایدن و ترامپ به ایران تفاوت های مهمی را می توانیم در روز بعد از انتخاب شدن شاهد باشیم.
ما در این وبینار به دنبال پیشگویی و یا پیش بینی انتخاب این دو نیستیم، بلکه به دنبال بررسی سناریو های اقتصادی هستیم که با آمدن هر کدام از این دو بر اقتصاد ایران حکم فرما خواهد شد، آن هم با رویکرد مدیریت ریسک و شناسایی ریسکهای محتل در هر سناریو بر بازارهای موازی سرمایه گذاری در ایران بعد از انتخابات امریکا ۲۰۲۰.
بعد از بررسی ریسکها به دنبال ارایه روشهای مدیریت آن ریسکها و توازن بخشی بر سبد سرمایه گذاری خواهیم بود
سناریو دوم: آمدن بایدن و ورود حداکثری به برجام
شوک به بازار ارز و در ادامه طلا و خودرو!
این روند مرا به یاد برجام می اندازد!
یعنی یک شوک ۱۵ تا ۲۰٪ در بازار ارز!
و همین روند در بازارهای مالایی و متصل به دلار!
اما بازار ملک کمتر شاهد قیمت خواهد بود چون رشد آن نیز کمتر خواهد بود!
اما خبر خوب برای چشم انداز مثبت حداقل تا انتخابات ریاست جمهوری ایران است! و آن چشم انداز سرمایه گذاری در بازار سرمایه است! مخصوصا صنایع صادراتی که درگیر شدید تحریم ها بودند!
توهم پیشبینی
هر سال کارشناسان با پیش بینی هایشان ما را بمباران می کنند، اما انچه اهمیت دارد قابل اعتماد بودن ان هاست!
فیلیپ تت لاک دست بکار شد و در یک دوره ۱۰ ساله ۲۸۳۶۱ پیش بینی را از ۲۸۴ نفر بررسی کرد که خود را متخصص می نامیدند.
نتیجه: متخصصان به لحاظ دقت اندکی بهتر از کسی که به صورت تصادفی پیش بینی می کنند عمل کرده بودند و از بین انها بدترین پیش بینی مربوط به نابودی و فروپاشی بودخلی از انها پیش بینی نابودی و فروپاشی کانادا، نیجریه و چین هند و بلژیک را مطرح کرده بودند که چنین نشد.
وقتی در تلوزیون ، رادیو و یا روزنامه مطلبی در باب اقتصاد و اینده ان می خوانید به جمله بالا فکر کنیدو حواسمان باشد دچار توهم پیش بنی نشویم و از متوهمان پیش بینی دوری گزینید.
جدال ترامپ و بایدن
جدال جهان گرایان و ملی گرایان!
جدال امریکایی که می خواهد چندجانبه گرایی را ادامه دهد و امریکایی که تا اینجا با آمدن ترامپ این روند را طی کرده است!
در جهان ما که جهانی چند وجهی است شما وجه سیاسی را بیشتر از وجه مالی می بینید، به عبارت دیگر صورت را بیش از بستر تحولات!
اقتصاد جهان پس از ورود سرمایه های امریکایی و غربی به چین و تبدیل آن به کارخانه جهان هر روز به اختلاف بین سرمایه داران جهانی بیشتر نزدیک می شود و انتخابات امریکا نیز در همین مسیر قابل تعبیر است!
اقتصاد جهان تلاطم های زیادی را به خود دیده است اما این بار جهان در سر حد تغییر پارادایم قرار دارد ، سرمایه دارانی که این بار شرق را مامن خود می دانند و سرمایه دارانی که خواهان تجدید قدرت غرب هستند و ما در ایران همانند دهه ها در بینابین قرار داریم!
ریسکهای زیادی در جهان وجود دارد و این عدم استقرار ریسکها را بیش و بیش می کند اما ما در ایران علاوه در تیر رس بودن این تحول عظیم در کشاکش بحران های خود ساخته هستیم!
اقتصاد ایران در سراشیبی است که در صورت نبود توجه بدان می تواند تبدیل به بزرگترین کاهش ارزش پول ملی و بیشترین تورم در طول تاریخ گردد!
اما ما به عنوان سرمایه گذاران باید با شناخت از خود به دنبال متنوع سازی خردمندانه در بازه های زمانی کوتاه و میان مدت باشیم
از آنجا که این منطقه به قهرمان پروری و اسطوره سازی در خمیرمایۀ وجودی خود عادت کرده است، عیب میداند نقص، اشتباه و کمبودی را متوجه فرد یا نهاد یا دولتی بنماید. تقریباً افراد و دولتها خود را بیست برابر آنچه هستند نشان می دهند چون باید همه چیز را عالی نشان داد. اما چون انسان عالی نیست، برای آنکه بتواند این تئاتر را بازی کند مجبور میشود به ریا، حیله، تزویر، دروغ، پنهان کاری، سفسطه، وارونه جلوه دادن و مغالطه روی آورد و ظاهر و باطنی با فاصلۀ 180 درصدی از خود بسازد.
اما چرا افراد و دولتهای این منطقه از خودِ واقعی فرار میکنند؟ چرا گذشته و عملکرد گذشتهی خود را نقادی نمیکنند؟چرا مسئولیت خطاهای خود را نمیپذیرند؟
ظرفیتهای فراوانی لازم است در یکجا جمع شوند تا خود انتقادی آغاز گردد
1. فکر کردن و زندگی کردن با واقعیتها. شاید بتوان به راحتی گفت هیچ منطقه ای در جهان در این حد، هنر توجیه کردن، تزیین کردن توهمات و پوشاندن نیات واقعی خود را نداشته باشد. وقتی نیروهای آمریکایی، شهر بغداد را در دورهی بوش پسر محاصره کرده بودند، سخنگوی وزارت خارجه صدام، سخن از فائق آمدن بر خارجی و حفظ استقلال و حاکمیت ملی عراق میکرد.
2. عادت به کتاب خواندن و دیالوگ. در خاورمیانه، عموماً نسبت به هر موضوعی یک قرائت ثابت و آن هم برای دهه ها وجود دارد. تا یک ایده ای به شکستِ کامل نرسد، در آن تجدید نظری صورت نمی گیرد.مطالعه و فهم مسایل در عین حال، دو الزام به همراه می آورد که برای دولتها و جوامع این منطقه بسیار دشوار است: اول مسئولیت و دوم، تغییر وضع موجود. هر دو همت، آینده نگری و حوصله میخواهد. شاید به این دلایل، دورِ هم بودن، گپ زدن و فرهنگ شفاهی، راحتتر از مطالعه، فکر، مسئولیت و تغییر باشند
3. وقتی برای هر موردی و هر پرسشی، فقط یک پاسخ وجود دارد، چه ضرورتی پیش می آید که افراد و نهادها باهم رقابت کنند، همکاری کنند، تفاهم کنند، منسجم باشند، اجماع کنند، هماهنگ باشند و اصولاً به هم توجه و گوش کنند.در جوامع تک صدایی، قوه ی فکر کردن یا تعطیل است و یا در درون افراد، پنهان میماند. رسانه ها عموماً مُبلّغ یک قرائت هستند. به اصطلاح دانشگاه ها و مؤسسات تحقیقاتی هم مُروج یک دیدگاه میشوند. نتیجه ی جامعه ی تک صدایی میشود قذافی در لیبی، حسنی مبارک در مصر و صدام در عراق که بین بیست تا چهل سال حکم راندند.در چنین ساختارهایی، نقد و خود انتقادی چه در سطح دولت و چه در سطح افراد، متصور است؟
4. هدف از نقد و انتقاد، بهبود کیفیت زندگی است. جامعه و دولتی که با نقد و انتقاد انس میگیرند، به زندگی فراتر از سِمت، مقام و قدرت مینگرند. جامعه و دولتی که با نقد و انتقاد مأنوس است، دسترسی به پول و امکانات رانتی را از تولید ثروت با زحمت و اندیشه تفکیک میکند.
وقتی خود انتقادی در حداقل باشد، و یا حتی تعطیل باشد، اطلاعات و تحولات جدید در ارزیابی و تحلیل مسایل روز بی معنا میشوند و جزمیت های همیشگی مرتب باز میگردند. در این شرایط، سیستم تصمیم سازی با محوریت حفظ وضع موجود و مناسبات موجود شکل میگیرد و سندرم فکر بسته ی جمعی به وجود می آید. در قالب این سندرم، وقتی افراد کلیدی یک سیستم دور هم جمع میشوند، نظرات و نکاتی را مطرح میکنند که مناسبات را حفظ کنند، نه آنکه تغییر و تحول ایجاد کنند. تا زمانی که سیستم ها و جوامع خاورمیانه ای درون نگری نکنند و خود انتقادی را آغاز نکنند و به اطلاعات و اندیشه های جدید فرصت مناظره ندهند، همچنان در گرفتاریهای خود باقی مانده و دیگران را سرزنش خواهند کرد. این تحول نیازمند یک تحول شخصیتی است که متاسفانه به نظر می رسد نه با استدلال بلکه با تراکم بحرانها شاید به دست آید.